کد مطلب:314988 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

فرار از پادگان
جناب آقای شیخ علی میرخلف زاده در كتاب كرامات العباسه خود كرامتی را این گونه نقل كرده اند:

چند روز پیش كنار خیابان ایستاده بودم كه كتاب های «كرامات الحسینیه» را به منزل منتقل كنم. هر وانتی كه رد می شد صدا می زدم، نمی ایستاد. تا اینكه سر ظهر متوجه یك وانتی شدم او را صدا زدم از آن طرف خیابان دور زد و با مهربانی تمام كتاب ها را بار زد و با هم به منزل حركت كردیم. در راه خیلی ابراز علاقه می نمود و می گفت: بنده به روحانیون علاقه زیادی دارم...

بنده از علاقه ایشان تشكر كردم و گفتم: شما باید دعایش را به پدر و مادرت كنی كه از موقع كودكی شما را به روحانیت علاقه مند كرده اند و شیر پاك به شما داده اند. چون احترام به این لباس احترام به خدا و پیغمبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) است. هر كس نمی تواند این را متوجه شود.

بعد سر صحبت باز شد و ایشان گفت: من اسمم «داد علی بیات» است. اول انقلاب به دستور امام (ره) سربازها از پادگان ها فرار می كردند. من هم جز آنها بودم كه می خواستم از پادگان فرار كنم، و شب فرار كردیم. هنگام شب وقتی كه خواستم فرار كنم به سیم های خاردار برخورد كردم اتفاقا دو سرباز تفنگ دار هم دنبالم بودند، به من ایست می دادند همین كه خواستم از سیم های خاردار رد شوم،



[ صفحه 563]



لباس شهایم به سیم خاردار گیرد كرد هر چه كوشش كرد نتوانستم خود را خلاص كنم.

سربازها هم نزدیكتر می شدند یكی از آنها گلن گدن را كشید و خواست به من شلیك كند در این هنگام خود را در معرض مرگ مشاهده كردم از صمیم قلب صدا زدم: «یا ابوالفضل به فریادم برس، یا حضرت عباس مرا از دست اینها نجات بده»

تا این را گفتم متوجه شدم لباسم پاره شد و مثل اینكه كسی مرا از سیم خاردار كشید و نجات داد من هم پا به فرار گذاشتم و گویا سربازها مرا ندیدند و برگشتند. بعد كه انقلاب پیروز شد، باز متوسل به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شدم كه هر طور هست بنده معاف شوم. اتفاقا از طرف امام (ره) دستور آمد كه سربازان فراری معاف شده اند و بنده هم معاف شدم. [1] .


[1] كرامات العباسيه ص 212.